Posts Tagged ‘احمد زیدآبادی’
ژیلا غروب است و باران می آید- پروانه وحیدمنش
2011/05/23رنج صبورِآقای زید آبادی- محمد رهبر
2011/05/05برای روزنامه نگاران ایرانی، تاریخ خط بریده خاطرات است که پیوند می خورد با چهره های دوست داشتنی که میان غبارِ زمان و آشفتگی سیاست و ستم به یاد مانده اند و تنها دلیلی است که ثابت می کند، زمانی روزنامه ای بوده است و مردمی که می خوانده اند و هر صبح منتظر بوی کاغذ می ماندند.
از سال 76 و انتشار روزنامه جامعه و رسیدن تیراژ روزنامه ها به صدها هزار و میلیون، تنها تصویری مانده است دورِ دور و صدای محمود شمس الواعظین و سلام مشهورش به تحریریه : «عُلما چه طورن».
رفت و آمدهای مسعود بهنود و اکبر گنجی در بعد از ظهرهای پرخبر سالهای اصلاحات و سر به زیری محمد قوچانی و نوشته های شسته رفته اش و قدمهای ناموزون ابراهیم نبوی و دلواپسی محمد دهقانی و اکبر قاضی زاده، برای صفحات مانده بر دست، همه به تاریخ پیوسته است.
روزنامه های اصلاح طلب بارها توقیف شدند اما روزنامه نگاران مقاومت کردند و روزنامه تازه، مثل دانه های تسبیح به ذکر و دلهره و با لوگوهای نابِ نستعلیق استاد احصایی، جای درگذشتگان را پر می کرد.
عاقبت در بهار سال79 مطبوعات به توپ بسته شد و با سخنرانی عیدانه رهبری در مشهد حکم توقیف همگانی مطبوعات که به تعبیر میرحسین موسوی فله ای بود، ابلاغ شد. مامور دادستانی با موتور دفتر به دفتر می رفت و چراغ ها خاموش می شد.
کار از محکم کاری عیب نمی کرد و آنها که می توانستند دوباره روزنامه ای منتشر کنند و یا مطالبشان خواننده ای داشت را به زندان بردند. احمد زید آبادی سردبیر روزنامه » آزاد» بود و تا یکسال بعد را به زندان گذراند.
زید آبادی سال44 درسیرجان به دنیا آمد و در زندگیش از کودکی کار بود و زحمت.
برای آنها که زید آبادی را با چهره ای آرام و بی لبخند در سخنرانی ها و مناظره های سالهای اصلاحات دیده بودند و گفته های صریح و شجاعانه اش که هیچ ابهام و ایهامی نداشت و بی مصلحت سیاسی، درست وسط خال می زد را می شنیدند، باور اینکه احمد زید آبادی تا چه حد فروتن و شوخ طبع است، سخت بود.مگر اینکه با این دانش آموخته سیاسی هم نشین می شدند و از خوش اقبالی همکار.
روزنامه شرق جایی بود که احمد زید آبادی را بیشتر می شد دید، گرچه او سالها پیش از همکارانش روزنامه نگاری را به جان خریده بود و در همشهری شهره بود، آن هم به نام مستعار. یادداشت های کوتاه همشهری به نام «پویا احمد زاده» خواننده بسیار داشت و آنقدر کوتاه بود که دیگر جایی برای حواس پرتی و دل زدگی خواننده نمی ماند. رسمش در حرف زدن و نوشتن همین رک گفتن و کوتاه گویی بود.
در میان همهمه تحریریه زید آبادی آرامش محض به حساب می آمد، نه شکایتی داشت و نه اتاقی می خواست و نه هیچ. یک میز کوچک در گوشه ای و اینترنت با سرعتی مجاز و بی فیلتر برای کناره گرفتنش از دنیا کافی بود. نه به سردبیری فکر می کرد و نه نمایندگی مجلس و نه صفحات اضافی، اهالی روزنامه، نامش را مختصر کرده بودند و صمیمانه
«زید» صدایش می کردند. هیچ چیز از خوبی هایش بااین اختصار کم نمی شد. اگر سرش در اینترنت بود حواسش به همه جا بود، غیبت آدمها را می فهمید و سرش را بالا می آورد و می پرسید که کجاست. وقتی سلام می کردی می ایستاد و در آغوشت می گرفت و انگار سالهاست که منتظرت بوده، حال و احوال می کرد. حتی حواسش بود که پیراهنی نو بر تن کرده ای و با همان لهجه اهل کرمان و کویر می گفت: «خوشگل شدی گنَده».
آنقدر حال و حوصله نداشت تا بنشیند و حرفهای سیاسی بزند، مگر به ضرورت و آنقدر که در بحثی بوده باشد، حرفهایش را قبلا نوشته بود و همه خوانده بودند. اما بعضی وقتها تحلیلی از روزنامه ای خارجی می خواند و یکباره صدایش بلند می شد که فلانی عجب حرفی زده و چشمها می گشت طرفش و زید سکوت می کرد و دوباره همه به کار خودمی رسیدند.
احمد زید آبادی درباره اسرائیل آنقدر می دانست که حرفی برای کسی نمی ماند. تخصص درباره اسرائیل که از همه رسانه های نظام از بام تا شام جز به لعنت و نفرینی یادش نمی کنند، ازتخصص های شاید بی حاصلی بود که زید آبادی داشت و نه می توانست در روزنامه بنویسد و نه می شد جایی درسی بگوید و چند نفری بشنوند.
از زندانش یکبار مفصل گفت آن هم روی پله های ورودی روزنامه شرق و در هوای بهاری خیابان زاگرس. فروتنانه می گفت که چگونه مقاومت کرده و از اصولش ذره ای کوتاه نیامده است. گفت که حرفهایش را باید گوش داد تا بتوان در زندان که شتری است خوابیده بر در خانه روزنامه نگاران، بی تجربه نبود.
زید آبادی همان سال 79 ساعتها و روزها و ماهها در انفرادی مقاومت می کرده، می گفت هر روز آواز می خوانده، می رقصیده و زندانبانها به ستوه آمده بودند و عاقبت به زور از انفرادی برده بودنش و داد می زده که اینجا کار دارد.
می گفت از همان ابتدا صریحا اعلام کرده ولایت فقیه را قبول ندارد و بازجو درمانده بود که حالا چه سئوالی باید بپرسد.
با مرتضوی که نقش قاضی – بازجو را بازی می کرده هم حرفی نمی زده است. زید آبادی برای وکیلش توضیح می داده و می گفته که به مرتضوی که همان کنار نشسته بوده بگوید، عاقبت مرتضوی فریاد می زند من که اینجا نشسته ام، چرا با وکیل حرف می زنی و زید آبادی گفته بود، شما بی ادب هستید و من با شما حرفی ندارم.
احمد زید آبادی همین لحن ساده و روستایی اش را در نامه بی لکنتش به رهبر جمهوری اسلامی هم به کار برد و ساده و پوست کنده از رهبری چند سئوال پرسید و جوابش را هم چند ماه بعد و خرداد سال 89 گرفت.
هنوز اعتراضات به تقلب در انتخابات بالا نگرفته بود که راهی زندان شد. در دادگاهی نمایشی، عاقبت به تلویزیون آمد و همان سکوت و نگاه مغرور را داشت و معلوم بود که باز هم مقاومت کرده و نشکسته است. هجده ماه از زندان بی مرخصی زید آبادی گذشته و یک عکس تلخ نشان می دهد که تا چه حد سختی دیده، زید آبادی در این تصویرِ زندانی، فریاد می زند و دو سرباز وظیفه تن نحیفش را گرفته اند. در همه این سالها کسی چنین چهره ای از روزنامه نگار به یاد نداشت.
زید می گفت در انفرادی طولانی سال 79 نزدیک بود تا ببُرد و بشکند، در همان لحظه های سخت قرآن را باز کرده بود و دلش تسکینی گرفت و انگار که آزاد شده باشد، چشمانش را بسته بود و در دشت سبزی نفس کشیده و رها شدن را تجربه کرده بود. این را که می گفت بغض گلویش را گرفت و اشک به چشمش دوید. آقای زید آبادی یکبار هم از رنج صبورش گفته است.
همان بغض در کلمه های غمگین زید آبادی، یادگار مانده است، وقتی جایزه یونسکو را تقدیم می کرد به مادران و همسران و فرزندان رنج دیده ایران. زید آبادی در این سالها از چیزی شکایت نداشت و حالا برای دوستانش گفتن از استرس زنگ ها تازگی دارد، و ترس کودکانه پسرانش از زنگِ خانه که ممکن است برای بردن پدر آمده باشند.
احمد زيدآبادی: نمیتوانم رنجهايی را که بر من رفت فراموش کنم
2011/05/05زيدآبادی: رنجهايی را بر من تحميل کردند که فراتر از تحمل من است. رنجهايی که با هفتهها به صليب کشيدن و يا زنده بهگور ساختن قابل مقايسه است
جايزه جهانی آزادی مطبوعات يونسکو در غياب احمد زيدآبادی به وی تقديم شد. زيدآبادی پيامی به اين مراسم فرستاد.
به گزارش تارنمای يونسکو، جايزه «گيلرمو کانو» ۲۰۱۱، جايزه جهانی آزادی مطبوعات يونسکو سهشنبه در باشگاه ملی خبرنگاران در واشنگتن، به طور غيابی به احمد زيدآبادی، روزنامه نگار ايرانی که هماکنون در زندان بهسر میبرد، اهدا شد.
در اين مراسم که هيلاری کلينتون وزير امور خارجه آمريکا نيز در يک پيام ويدئويی اهدای اين جايزه را به احمد زيدآبادی تبريک گفت؛ پيام زيدآبادی خوانده شد.
احمد زيدآبادی در پيام خود ضمن سپاس از دبير کل يونسکو، خانم ايرنا بوکوا و اعضای هیأت داوران بهخاطر اهدای اين جايزه، نوشته است: «از اينکه نمیتوانم پيام واقعأ شايستهای به اينمناسبت برای نشست شما بنويسم، متأسفم. همانطور که میدانيد دادگاه انقلاب مرا به شش سال زندان، پنج سال تبعيد و محروميت از فعاليتهای سياسی، اجتماعی و روزنامهنگاری برای تمام زندگی، محکوم کرده است. دادگاه مرا از نوشتن و صحبت کردن ممنوع کرده است. در واقع هر پيامی از سوی من، به رنجهای من و خانوادهام میافزايد.»
احمد زيدآبادی، ٢٤ خرداد ١٣٨٨، تنها دو روز پس از انتخابات بحثبرانگيز دهمين دوره رياست جمهوری در ايران بازداشت شد و در آذر ماه ١٣٨٩ از سوی دادگاه انقلاب تهران حکم وی ابلاغ گرديد. اين حکم در دیماه سال گذشته از سوی دادگاه تجديد نظر تأييد گرديد.
زيدآبادی در ادامه پيام خود تأکيد کرده است: «با وجود اين محدوديت آشکارا میگويم که در طول فعاليت حرفهايم، هرگز بهجز از قلم و گفتار خود از هيچ ابزار ديگری استفاده نکردهام.»
اين روزنامهنگار زندانی افزوده است: «در انجام اين کار من در محدوده تنگ تعيين شده از سوی قوانين و مقرارت دولت ايران باقی ماندم. اما آنها با پايمال کردن قوانين و مقررات خود رنجهايی را بر من تحميل کردند که فراتر از تحمل من است. رنجهايی که با هفتهها به صليب کشيدن و يا زنده بهگور ساختن قابل مقايسه است.»
احمد زيدآبادی نوشته است: «در زندان همواره تلاش کردم اين رنجها را ببخشايم اما نمیتوانم آنها را فراموش کنم.»
زيدآبادی در بخش ديگری از پيام خود اهدای جايزه جهانی آزادی مطبوعات يونسکو را جايزهای برای «تمام زندانيان عقيدتی ايران و همه همکاران در بند و در تبعيد» خود دانسته و آن را به خانواده خود، بهويژه همسر و فرزندانش تقديم کرده است.
وی در مورد خانواده خود نوشته است: «افزون بر درد و رنج روانی دو سال گذشته، آنها به مدت ۱۰ سال در وحشت و اضطراب کوبيدن مأموران بر در خانه، زندگی میکردند. هر ملاقات غير منتظره قلب بیگناه و شکننده آنها را به تپش وامیداشت.»
احمد زيدآبادی در پايان نامه خود نوشته است: «من اين جايزه را همچنين به مادر سهراب اعرابی و همه مادرانی که فرزندشان هرگز به خانه بازنگشت تقديم میکنم. آن را به همه مادران، خواهران، دختران و کودکانی تقديم میکنم که در درد و رنج زندگی میکنند چرا که عزيزشان در زندان است.»
روز هفتم آوريل سال جاری، خبر اهدای جايزه «گيلرمو کانو» ۲۰۱۱ از سوی يونسکو به احمد زيدآبادی منتشر شد.
دينا سانگور، رئيس هيأت داوران گفت: «اهدای اين جايزه به احمد زيدآبادی ارجگذاری به شجاعت استثنايی، مقاومت و تعهد اين روزنامهنگار در جهت آزادی بيان، دمکراسی و حقوق بشر، تساهل و انسانيت است.»
ايرنا بوکوا، دبير کل يونسکو با تأئيد تصميم هيأت داوران، ضمن درخواست آزادی اين روزنامهنگار گفت:«احمد زيدآبادی در تمام مدت فعاليتاش همواره و شجاعانه از آزادی مطبوعات و آزادی بيان، حق بنيادين بشر که پايه ديگر آزادیهای مدنی و عنصر کليدی برای جوامع باز و روامدار است دفاع کرده است.»
احمد زيدآبادی پيش از اين برنده جايزه قلم طلايی ٢٠١٠ مؤسسه جهانی مطبوعات نيز شده بود.
جايزه جهانی آزادی مطبوعات سازمان يونسکو و «گيامورو کانو» در سال ١٩٩٧ از سوی کميته اجرايی يونسکو تأسيس و هر سال در روز جهانی آزادی مطبوعات به يک فرد يا سازمان و نهاد که از آزادی مطبوعات دفاع کرده، اهدا میشود.
نامزدهای دريافت اين جايزه از سوی دولتهای عضو يونسکو و يا سازمانهای بينالمللی و محلی مدافع حقوق بشر معرفی میشوند.
مخالفت با مرخصی و ملاقات حضوری کیوان صمیمی
2011/02/27جرس: کیوان صمیمی، روزنامه نگار زندانی مدتهاست که بدون مرخصی و ملاقات حضوری در زندان رجایی شهر نگهداری می شود.
به گزارش کلمه، این روزنامه نگار و فعال حقوق بشر چند ماه پیش از زندان اوین به زندان رجایی شهر منتقل شد .
خانواده صمیمی تاکنون چندین بار برای وی درخواست مرخصی کرده، اما ماموران وزارت اطلاعات با آن مخالفت کردند، آنها همچنین با ملاقات حضوری این روزنامه نگار نیز مخالفند .این در حالی است که بر اساس آیین نامه سازمان زندان ها هر زندانی حداقل یکبار در ماه حق دارد با خانواده اش به صورت حضوری ملاقات کند اما این حق اکنون از بسیاری از زندانیان سیاسی از جمله صمیمی سلب شده است.
کیوان صمیمی بهبهانی ، مدیر مسئول ماهنامه توقیفشده نامه و کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه، از جمله فعالان سیاسی است که پس از اعتراضات مردم به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم بازداشت شد .
وی تنها یک روز پس انتخابات دستگیر و با اتهاماتی همچون زیر سوال بردن سلامت انتخابات و شرکت درتجمعات به شش سال زندان محکوم شد، صمیمی ۶۵ ساله سابقه چهار سال زندان در دوره حکومت شاه را نیز دارد و فقط یک بار آن هم در نوروز سال گذشته چند روزی به مرخصی آمد .
وی هم اکنون به همراه جمعی دیگر از زندانیان سیاسی حوادث پس از انتخابات از جمله احمد زید آبادی، مسعود باستانی، عیسی سحر خیز و …در زندان رجایی شهر به سر می برد، این زندانیان از حق تماس تلفنی با خانواده هایشان هم محرومند .
همسر زیدآبادی: سیستم قضایی عملا فلج و تحت تاثیر نیروهای امنیتی است
2011/01/10
خانم مهدیه محمدی با اشاره به اینکه یکسال و هفت ماه همسرش بی دلیل و بدون هیچ مبنای قانونی در زندان بسر می برد، می گوید: » نمی دانم چرا آقایان ازمصاحبه ما خوششان نمی آید؟ اگر واقعا فکر می کنند کارشان درست است و این زندانیان قانونا باید در زندان باشند پس چرا از اینکه خانواده هایشان مصاحبه کنند، می ترسند؟ اگر هم که می دانند که کارشان اشتباه و غیرقانونی است خوب به این وضعیت پایان دهند. در هر حال مصاحبه های ما نه کار غیرقانونی است و نه منعی دارد، بنابراین طبیعی است که ما از حق قانونی خودمان استفاده کنیم تا کسی بدادمان برسد.»
گفتنی است، احمد زیدآبادی در نخستین روز پس از اعلام نتایج انتخابات سال گذشته دستگیر و در دادگاههای نمایشی به پنج سال حبس، شش سال تبعید در گناباد، محرومیت دایم از فعالیتهای سیاسی و مطبوعاتی و همچنین محرومیت از تحلیلهای شفاهی محکوم شد.
متن گفتگوی «جرس» با مهدیه محمدی همسر احمد زیدآبادی در خصوص آخرین وضعیت وی در پی می آید:
لطفا از آخرین ملاقاتی که با آقای زید آبادی داشتید برایمان بگویید.
ایشان در زندان رجایی شهر هستند و دوهفته ای یکبار با ایشان ملاقات داریم.
ملاقاتها حضوری است یا کابینی؟
اول که ملاقاتها کابینی بود اما مدتی حضوری شد و الان دوباره می گویند به علت آنفلونزا ملاقاتها کابینی باید صورت بگیرد که این بار آخر ما ملاقات کابینی داشتیم.
وضعیت جسمی و روحی ایشان چطور است؟
وضعیت روحی اشان «خیلی» خوب است و شکر خدا ناراحتی جسمی و مشکلی از این نظرندارند.
البته به آقای زیدآبادی خیلی ظلم شده و اساسا جای ایشان زندان نیست چون گناهی مرتکب نشده اند اما در مجموع ایشان روحیه ای دارند که با شرایط کنار می آیند. خوب این سوال هم برای ایشان هم برای ما مطرح است که چرا یکسال و هفت ماه ایشان باید «بی دلیل و بدون هیچ مبنای قانونی» در زندان باشند. اینها چیزهایی است که به ایشان فشار می آورد اما خوب چاره ای نداریم و کاری نمی توانیم انجام دهیم.
خانم زیدآبادی خانواده های زندانیان سیاسی تاکنون نقش بسیار مهمی را در رساندن صدای مظلومیت عزیزان در بند خود ایفا کرده اند و علی رغم تمام فشارها و تهدیدها سعی کردند با اعلام روزه سیاسی و دیدار با مراجع صدای اعتراض و مظلومیت خود را به گوش مردم برسانند. حال به نظر شما حرکتهای خانواده های زندانیان سیاسی تا چه حد در تقویت روحیه و پایداری آنها و عزیزانشان موثر است؟
ما هرجوری که بتوانیم پیام مظلومیتمان را به مردم برسانیم عمل می کنیم واینکه با مراجع و هر کسی که کاری از دستش بر می آید دیدار کنیم. خوب این هم یکی از همان شیوه هایی است که از سر درماندگی انجام می دهیم تا صدایمان باشد و یادشان نرود که ما «مظلوم» هستیم و هر کسی هر کاری می تواند برای ما انجام دهد تا بیشتر از این مظلوم واقع نشویم. در ظرف این یکسال و نیم چنان ظلم مضاعفی به ما شده و هیچ کاری هم از دستمان برنمی آید. حرف هم که می خواهیم بزنیم نگران هستیم که فشارها بر ما زیاد نشود یعنی از یک طرف مظلوم واقع شده ایم و از طرف دیگر هم نمی توانیم بگوییم بر ما چه ظلمهایی رفته است.
با بعضی از خانواده های زندانی سیاسی که صحبت می کنیم می گویند که از سوی ماموران تهدید شده اند که مصاحبه نکنند و در واقع اخبار زندانیان سیاسی و وضعیت نامناسب آنها در سکوت خبری بگذرد. شما فکر می کنید نقش اطلاع رسانی در خصوص وضعیت زندانیان تا چه حد در بهبود شرایط آنان موثر است؟
ما درست وضعیت کسی را داریم که کتکمان می زنند و می گویند داد نزنید. خوب طبیعی است که وقتی کسی مظلوم واقع می شود صدایش بلند می شود تا کسی به دادش برسد. نمی دانم چرا آقایان از این موضوع خوششان نمی آید؟ اگر واقعا فکرمی کنند کارشان درست است و این زندانیان قانونا باید در زندان باشند پس چرا از اینکه خانواده هایشان مصاحبه کنند می ترسند؟ اگر هم که می دانند که کارشان اشتباه و غیرقانونی است خوب به این وضعیت پایان دهند. در هر حال مصاحبه های ما نه کار غیرقانونی است و نه منعی دارد، بنابراین طبیعی است که ما از حق قانونی خودمان استفاده کنیم تا کسی بدادمان برسد. من هر بار که مصاحبه می کنم انگیزه ام تنها این است که هر کسی که صدای ما را می شنود و کاری از دستش برمی آید یک جوری ما را از این وضعیت نجات دهد.
اشاره کردید که آقای زیدآبادی یکسال و هفت ماه است که به ناحق در زندان هستند این مدت به فرزندان شما چگونه گذشت؟
خیلی در این مدت به من و بچه ها سخت گذشت و این دوران از بدترین روزهای زندگی بچه ها است بطوریکه زندگی ما تحت الشعاع این قضیه است، خوب یک عضو موثر خانواده یعنی پدر خانواده جایش در خانه خالی است. ما سه پسر داریم که هرکدام یکجوری نیاز به حضور و وجود پدرشان دارند اما خوب صبور هستند و تحمل می کنند تا این شرایط هر چه زودتر تمام شود.
در پایان شما چه خواسته ای از مسئولان قضایی کشور دارید؟
ما از سیستم قضایی کشور فقط می خواهیم به قانون «عمل» کنند یعنی واقعا ما چیز دیگری از این سیستم قضایی کشور نمی خواهیم. فقط می خواهیم به قانون جمهوری اسلامی عمل کنند که اگر چنین شود مشکل همه ما حل خواهد شد. اما مسئله این است که اصلا به قانون عمل نمی شود و سیستم قضایی عملا فلج و تحت تاثیر نیروهای امنیتی است. باور کنید که اگر به قانون عمل شود جای هیچک از این عزیزان در زندان نیست.